
وقت جان کندن من بود ،نمی دانستم
تیغ برگردن من بود ،نمی دانستم
آن چه در حجم پر از درد گلویم پژمرد
آخرین شیون من بود ،نمی دانستم
تا نمردم بگذارید که فریاد کنم
دوست هم دشمن من بود ،نمی دانستم
از همان خنده که معنای عطوفت می داد
نیتش کشتن من بود ، نمی دانستم
آن چه من بارقه عاطفه پنداشتمش
آتش خرمن من بود ، نمی دانستم
لحظه وصل من و دوست ،خدا می داند
وقت جان کندن من بود ،نمی دانستم
حسن زاده لیله کوهی
دیگر اشعار : ناشناس
نویسنده : علیرضا بابایی